انحطاط و سقوط دنياي قديم
استيلاي رم موجب برقراري صلح در دنياي مديترانه که مدتها ميدان جنگ شده بود گرديد، منتهي اين پيش آمد نتوانست، لااقل در آغاز کار، وسايل رفاه و نيکبختي را در اين ناحيه فراهم سازد. ملت ها و شهرهاي ايتاليا، که مهد آداب و
نويسنده: گوردون چايلد
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
استيلاي رم موجب برقراري صلح در دنياي مديترانه که مدتها ميدان جنگ شده بود گرديد، منتهي اين پيش آمد نتوانست، لااقل در آغاز کار، وسايل رفاه و نيکبختي را در اين ناحيه فراهم سازد. ملت ها و شهرهاي ايتاليا، که مهد آداب و زبان رومي بودند، از مدتها پيش تشکيل اتحاديه هائي دادند و از سال 88 پيش از ميلاد همه ي ايتاليائي ها افراد ذي حقوق رومي محسوب مي شدند. سرزمين هائي که در، آن طرف درياها به تصرف درآمده بود، کشورهائي بودند که وظيفه داشتند، مانند مستعمرات پادشاهان مستبد شرقي، خراج و مالياتي بپردازند ليکن زمامداران بابل، آشور و پارس مي دانستند که عوايد آنها مربوط به رفاه حال رعاياي آنها است و بنابراين اعمال فرمانداران را به دقت مراقبت مي کردند ولي فرمانداراني که از طرف جمهوري رم مأمور اداره يک ساله شهرستان ها مي شدند از قيد هر نوع نظارتي آزاد بودند.
اما سنا، که بسياري از فرمانداران قديم در آن شرکت داشتند، هرگز به فکر آن نبود که رعاياي جمهوري از آن به عنوان نجات دهنده يا خيرخواه ياد کنند. البته قوانيني براي جلوگيري از رشوه خواري وضع شد ليکن بعد از سال 121، يکي از فرمانداران که متهم بنا درستي در دريافت ماليات شده بود بوسيله هيئتی از سرمايه داران و مقاطعه کاران، که ثروت و مقام خود را از راه وصول ماليات، يا رباخواري و يا استفاده از خالصه ها به دست آورده بودند، محاکمه شد. گذشته از اين براي انتخاب شدن، خريدن آراء ملت ضرورت داشت و ناچار هر فرمانداري مجبور بود از شهرستان خود سه نوع بهره برداري کند: يکي براي مخارج انتخابات، ديگر براي تبرئه خود در موقع لزوم و سوم تأمين منافع شخصي. بنابراين فرمانداران با مأمورین وصول ماليات و رباخواران همدست مي شدند تا هر چه بيشتر از دنياي يوناني بهره برداري کنند.
در قرن آخر جمهوري، سناتورها و سرمايه داران ثروت سرشاري اندوختند: پومپه يازده هزار تالان، کراسوس هفت هزار و پانصد و بروتوس که پيرو رواقي ها و يکي از قاتلان سزار بود يکهزار و هفتصد تالان پس انداز داشت. پاره اي از صرافان و کارمندان عالي مقام دنياي هلنيستي صاحب مال و منالي بيش از اين شده بودند. نجباي رومي هم حرص و ولع زيادي براي تحصيل ثروت داشتند ولي چنانکه هيشل هم (1) مي گويد غارتگري و سوء استفاده هاي مالي و بدي اصول اداري، مملکت را فقير کرده و ناچار ثروتي که سابقاً نصيب مشتي سودجو مي شد تقليل يافته بود. البته نبايد فراموش کرد که سرمايه ها معمولاً از راه منافع شرافتمندانه ي کارهاي صنعتي يا تجارتي فراهم نمي شد بلکه نتيجه غارتگري هاي زمان جنگ، ماليات ها، رباخواري و معاملات صرافي بود.
حتي در رم، امپراطوري فقط منافع عده اي را تأمين کرد: بدهي ها و مسأله سربازگيري قسمت عمده دهقانان را از زمين هائي که در اختيار داشتند محروم ساخت. مزرعه هاي سرمايه داري که عده اي غلام در آنها مشغول کار بودند جانشين بهره برداري از زمين هاي کوچک شده بود. گاهي هم اين مزرعه ها مساحت بالنسبه کمي داشتند؛ آرزوي کاتون اين بود که مالک يک مزرعه بيست و چهار تا شصت هکتاري با سيزده تا شانزده غلام باشد. دهقاناني که زمينهاي خود را از دست داده بودند نمي توانستند شغل جديدي در کارهاي صنعتي براي خود تهيه کنند چون طبقات فعال هم تهي دست شده و مجبور بودند عليه رقابت دستمزدهاي کم که پس از هر جنگ به وسيله افزايش غلامان شدت مي يافت مبارزه کنند. رم هم، مانند مدينه هاي هلنيستي، علت و منشاء جنگهاي داخلي را در خود داشت.
در قبال اين چنين شرايط، ژول سزار، پس از آنکه اراضي سلت ها را تا رَن (2) و مانش ضميمه امپراطوري کرد زمام قدرت را مانند جباران يوناني به دست گرفت. دو سال بعد، وي به خاطر آزادي به قتل رسيد. بعد از دوازده سال جنگهاي داخلي، قيصرا گوست در عين اينکه عنوان Princeps ( نخستين فرد مدني ) بر خود گذاشت تمام اختيارات واقعي يک امپراطور را به دست گرفت. ژول سزار به مرحله خدائي رسيد و اگوست در دوره ي حيات خود، به صورت يک خدا، مورد ستايش واقع شد و خود را جانشين روحاني بطالسه، سلوکي ها و نياکان بابلي و سومري و مصري آنها خواند. از اين پس وي زمامدار مطلق دولت واحدي بود که از فرات، درياي سياه، دانوب و رن تا اقيانوس اطلس، درياي شمال، صحرا، و صحراي عربستان ادامه داشت، اين امپراطوري چنان وسيع شده بود که مي توانست با استقلال اقتصادي کامل، بدون نياز به ساير کشورها زندگي کند و وحدت فرهنگي و سياسي خويش را محفوظ نگاه دارد.
سزار واگوست، به سوء استفاده هاي نارواي حکام شهرستانها خاتمه دادند. در زمان آنها امپراطوري با اصول اداري بالنسبه مفيد و شرافتمندي اداره مي شد و مخصوصاً صلح در سراسر امپراطوري حکومت مي کرد. در واقع در طول مدتي نزديک به دويست و پنجاه سال، اين امپراطوري وسيع قرين آرامش بود ولي در سال 68 ميلادي، هنگامي که معلوم شد انتخاب امپراطور از ساير نقاط امپراطوري، غير از رم، نيز امکان دارد اساس اين صلح متزلزل شد و از شهرستان ها سه سپاه به ايتاليا آمده، براي فرمانده خود تقاضاي مقام امپراطوري کردند. در نقاط دور دست نيز با آنکه بريتانياي کبير (80-50 )، ترانسيلواني، روماني، ارمنستان و پاره اي از نواحي بين النهرين ضميمه امپراطوري شد. آثار اين تزلزل تا حدي مشهود بود.
در نتيجه ي اين صلح، دوره ي رفاه و نيکبختي تجديد شد. در شهرستانهاي غربي، يعني در گل ( فرانسه و بلژيک ) در ژرماني ( دره ي رود رن ) و بريتانيا ( انگليس ) جمعيت افزايش يافت و در اسپانيا و افريقاي شمالي شهرهائي نظير شهرهاي يوناني و رومي که وسعت آنها با وسعت بلاد يوناني برابر بود، ساخته شد. وسعت شهر تيم گاد (3) در افريقاي شمالي، در پايان قرن اول ميلادي بيش از دوازده هکتار نبود؛ کرونت (4) در جنوب کشور گال هجده هکتار و هرکولانوم (5) نزديک ناپل ده هکتار و پومپي سي هکتار وسعت داشت. در همين ايام مساحت ناپل در حدود يکصد هکتار، لندن يکصد و بيست هکتار، کاپو يکصد و هفتاد و شش و اوتون (6) در فرانسه يکصد و نود و شش هکتار بود ولي کارتاژ جديد مساحتي در حدود چهار صد و هشتاد، اسکندريه نهصد و ده و رم در قرن سوم يکهزار و دويست و بيست و چهار هکتار مساحت داشت.
افزايش وسعت شهرها نتيجه ي قطعي افزايش جمعيت ها نيست، نکته قابل توجه اين است که تعداد زيادي از اين شهرها در کشورهاي بربر ساخته شد ولي اگر از شهرهاي کوچک اين زمان صرفنظر کنيم، معمولاً همه آنها از قلاعي که بر روي تپه ها بنا مي شد و دهکده هائي که محل زندگي سلت ها در بريتانياي کبير در دوره ي تن (7) بود وسعت بيشتري داشتند. نسبت تعداد ساکن در اين منطقه خيلي زياد بود. در کولچستر (8) مرکز يکي از ايالات بلژيکي، شهر منظمي به جاي توده اي از کلبه هاي کثيف سابق به وجود آمد.
شهرهاي رومي هم مانند مدينه هاي هلنيستي داراي سرويس هاي عمومي مياه، حمام، تئاتر، بازار، ميدان هاي عمومي که با مجسمه ها زينت يافته بود، بودند. خانه هاي خصوصي، زيبا و داراي انواع وسايل آسايش بودند. در شهر پومپي ( 30 هزار جمعيت ) باستان شناسان خانه هاي زيادي کشف کرده اند که با موزائيک سنگ فرش شده و داراي نقاشي هاي ديواري، حياط هائي با ستون بندي، پنجره هاي شيشه دار، آب جاري، حمام و مستراح بوده اند.
خانه هاي اعياني با باغچه هاي مطبق آن گاهي داراي يکصد و پنج متر مربع مساحت بود و اطاق پذيرائي آن چهارده متر و نيم طول داشت. خانه هاي عالي تر، داراي ايوان و طاق نما و مساحتي در حدود هفتصد و بيست متر مربع بودند. خانه هاي بازرگانان کوچک و پيشه وران و کارگران يک يا دو اطاق بيشتر نداشت و در شهرهاي بزرگ معمولاً به شکل آپارتمان ساخته مي شد و ارتفاع آنها گاهي تا هجده متر مي رسيد.
شهرهاي رومي همانطور که در مدينه هاي هلنيستي معمول بود، دستگاه اداري بلدي مستقلي داشتند. از آگهي هاي انتخاباتي که در پومپي کشف شده مي توان به اهميت رقابت هائي که براي نيل به مقامات کشوري وجود داشت پي برد. توجه افراد مدني ثروتمند به کارهاي عمومي به همان اندازه بود که در دنياي هلنيستي ديده مي شد. آنها هم شهرهاي خود را به وسيله پارک ها و بناهاي زيبا زينت مي کردند و در برگزاري مراسم جنگ گلادياتورها و ساير تفريحاتي که موجب سرگرمي همشهريان خود بود شرکت مي جستند و کمکهائي مي کردند.
چنانکه روستوتزف گفته است بلاد جديد در حکم « کندوهاي بيکاره ها » بود منتهي در همين کندوها بازرگاني و صنعت در حال توسعه بود. لوازمي که در اين نواحي ساخته مي شد به شهرنشين ها، روستائيان اطراف و حتي به بربرهائي که در آن سوي مرزهاي امپراطوري ساکن بودند فروخته مي شد. نمونه هائي از ماهي تاوه هاي کوچک مفرغي که در کاپو مي ساختند در اکس، دانمارک، سوئد، هنگري و روسيه به دست آمده. پيشه وران و صنعتگراني که از ايتاليا و مشرق مهاجرت کرده بودند کارخانه هائي در شهرستان هاي جديد احداث کردند. سفالگراني که در فرانسه، ژرماني و انگليس ساکن شده بودند ظروف زيبائي مي ساختند که به رسم معمول در کشورهاي هلنيستي، به رنگ قرمز رنگ آميزي مي شد. شامي ها به تهيه شيشه در دره ي رن (9) و شمال فرانسه مبادرت کردند « مقبره يکي از شيشه گراني که مليت افريقائي داشت و يکي از افراد ذي حقوق کارتاژ بود » در ليون جلب نظر مي کند.
تجارت در قسمتهاي مختلف امپراطوري آزاد بود. شبکه منظمي از جاده ها ارتباط ميان شهرها را تأمين مي کرد. در راههاي دريائي که از خطر دزدان نجات يافته بود، اصلاحاتي انجام مي گرفت و بنادر جديدي در طول آنها به وجود مي آمد. از سفال هائي که در ايتاليا ساخته شده بود آثاري در آسياي صغير، فلسطين، قبرس، مصر، افريقاي شمالي، اسپانيا و جنوب روسيه به دست آمده و محصولات گل به افريقاي شمالي، اسپانيا، ايتاليا و سيسيل فرستاده مي شد.
امپراطوري با آنکه در رفع نيازمنديهاي داخلي استقلال اقتصادي خود را محفوظ داشته بود يک واحد اقتصادي محدودي محسوب نمي شد. تهيه غلام، عنبر، خز و مواد اوليه به وسيله بربرهاي شمال انجام مي گرفت و اقلام مزبور با شراب، ظروف سفالي، اشياء فلزي، ظروف شيشه اي و مسکوک مبادله مي شد و کاوشهائي که در ژرماني، سوئد، نروژ، دانمارک و جزاير شمالي اکس انجام گرفته اين مطلب را تأييد مي کند. راههاي تجارتي که مبدا آن بنادر درياي سياه بود تا جنگلهائي که در آن سوي استپ هاي جنوب روسيه قرار داشت ادامه مي يافت.
کاروانهاي شتر در حالي که کالاهائي از قبيل ادويه، عطريات، دارو و جواهرات داشتند مرتباً از صحرا مي گذشتند. اين کاروان ها از عربستان و بين النهرين براه افتاده به شهرهاي پترا (10)، غزه، بعلبک، پالمير و دورا اورپوس (11) در مغرب که ثروت اصلي خود را از راه تجارت همين مواد به دست مي آوردند، مي رفتند. تجارت دريائي ميان مصر و هند، بر اثر مراقبت رم، توسعه يافت و در نتيجه، اعراب که حمل و نقل کالاها را با قافله، منحصر به خود ساخته بودند، تا حدي از ميدان فعاليت خارج شدند.
دريانوردان هندي هنگامي که بنادر آرسي نوئه (12) و برنيس (13) را ترک مي گفتند متوجه جنوب درياي سرخ شده از سواحل عربستان جنوبي و کرانه هاي خليج فارس مي گذشتند و در طول ساحل تا دلتاي سند پيش مي رفتند. از سال 50 ميلادي به بعد، اکتشافي که هيپال (14)، ناخداي يوناني کرده بود، يعني عبور از اقيانوس هند به خط مستقيم و صرفه جوئي در وقت، هنگام وزن بادهاي موسمي، مورد استفاده آنها قرار گرفت. باد موسمي اوت (تابستان ) که از جنوب غربي مي وزيد، کشتي ها را به مقصد هدايت مي کرد و باد زمستان ( ژانويه ) براي مراجعت مفيد بود و بطور کلي اين بادها مانند قطب نما که در آن موقع هنوز کشف نشده بود، راهنماي مطمئني محسوب مي شدند.
با استفاده از بادهاي موسمي مسافرت ميان مصر و هند شش ماه طول مي کشيد و براي مراجعت از هند به مصر حداکثر سه ماه کافي بود، و يک مسافر مي توانست در ماه مه، يعني همان موقع که کشتي هاي حامل گندم به طرف هند حرکت مي کردند، در ايتاليا به کشتي نشسته، پس از عبور از نيل با کشتي، با يکي از کاروان ها رهسپار سواحل درياي سرخ شود و از آنجا با کشتي، سفر خود را به طرف هند ادامه دهد و در مدتي کمتر از يکسال از موقع عزيمت خود، به رم باز گردد.
کاروان هاي دريائي کالاهاي هندي و چيني را به بازارهاي رم حمل مي کردند. واردات معمولاً شامل محصولات تجملي از قبيل رقاصه، طوطي، آبنوس، عاج، مرواريد، سنگهاي قيمتي، ادويه و عطر هند و ابريشم و داروهاي چيني بود و پاره اي از آنها مانند فلفل، مورد نياز عموم و در درجه ي اول اهميت قرار داشت.
به علت اشکالاتي که در امر حمل و نقل و وضع مجامع شرقي وجود داشت مبادله اين واردات با محصولات کشاورزي يا اشياء ساخته شده عملي نبود. بنابراين رم مجبور بود پارچه هاي لوکس، لوازم شيشه اي يا فلزي، پوست آهو ( براي نوشتن ) پاپيروس، مرجان به شرق صادر کند منتهي چون در هر حال موازنه تجارتي ميان رم و هند برقرار نمي شد ناچار مقداري پول مسکوک بخصوص سکه هاي طلا هم به هند فرستاده مي شد. تعدادي از اين مسکوکات ( Aurei ) در هند، سيلان و چين بدست آمده. در قرن چهارم ميلادي دو سوم ذخيره طلا و نيمي از ذخيره نقره به اين ترتيب از مرزهاي امپراطوري به مشرق رفت.
اصول کشاورزي يونان و رم به طرز صحيحي در زمين هاي بکر شهرستانهاي مغرب و افريقاي شمالي مورد استفاده قرار گرفت. در سراسر گل، در دره ي رن (15) و جنوب انگليس، رومي ها و مردم شهرستاني، به اجاره ي مزارع با اصول سرمايه داري پرداختند و از روش اقتصادي مخصوص نواحي اطراف مديترانه پيروي کرده تاکستانهائي به وجود آوردند. خانه هاي اجاره داران يعني ويلاها، اختلاف قابل ملاحظه اي با مساکن محقر و کثيف سلت ها در دوره ي تن (16) داشت نظير خانه هائي که در نواحي Downs در انگليس پيدا شده. اطاق ها با موزائيک فرش مي شد و براي جلوگيري از شدت سرماي زمستان مالکان ايتاليائي سيستم مخصوصي براي ايجاد حرارت مرکزي تهيه کرده بودند.
امپراطوري رم، براي تعميم و اشاعه ي تجارب انساني، بهترين محيط بود. روابط بازرگاني وسيعي دورترين قسمتهاي امپراطوري را بهم نزديک مي کرد. بازرگان، پيشه ور، غلام، کارمند و افسر به مسافرت توجه زيادي نشان مي دادند. سپاه دائمي عظيمي که براي دفاع مرزها ضرورت داشت اطلاعات و معلوماتي را انتشار مي دادند. سربازاني که از نقاط مختلف امپراطوري بودند براي انجام خدمت، به نقاطي بسيار دور از موطن خويش اعزام مي شدند. سفرا و هيئت هائي از شرق به رم مي آمدند و چنانکه مي گويند، مارک اورل سفيري به چين فرستاد.
منتهي از معلومات و اطلاعات فراواني که به اين ترتيب به امپراطوري مي رسيد، استفاده کافي به عمل نيامد. براي طبقه بندي علمي وقايع و اخبار که مسلماً موجب ابتکار و کشف مهمي مي شد هيچ اقدامي انجام نگرفت. با آنکه در رم عده زيادي از افراد تحصيل کرده و حتي متبحر بيکار وجود داشت، امپراطوري، خدمتي به پيشرفت علوم نکرد. گرچه چند تن از ثروتمندان با ذوق، مانند پلين (17) و سنک (18) به کمک دستياران يوناني دايرة المعارف هاي بزرگي از معلومات طبيعي تنظيم کردند و به جمع آوري اطلاعات صحيح و تازه اي پرداختند ولي اين آثار فاقد نظم و ترتيب و عاري از روح انتقاد مي باشند. پلين که خود را منکر سحر و جادو معرفي مي کرد به شدت دهن بين و زودباور بود. تنها اسکندريه، آن هم بدون آنکه توفيق زيادي حاصل کند، سنت هاي علمي دوره ي هلنيستي را ادامه داد.
در اصول فني هم، با وجود امکاناتي که فراهم آمده بود، پيشرفتي حاصل نشد. معماران و مهندسان رومي روش هائي را که دنياي هلنيستي و ايتالياي جمهوري در اختيارشان گذاشته بود به کار مي بستند ولي آنها هم هيچ نوع اصلاحي که جنبه انقلابي داشته باشد در اين اصول به وجود نياوردند. مطالعات و تحقيقات پزشکي مورد توجه امپراطوران بود و مخارج اين قبيل فعاليت ها پرداخت مي شد و بميارستان ها هم سازمان منظمي داشتند با اين حال نتيجه درخشاني به دست نمي آمد. حتي در مبحث مربوط به اصول کشاورزي، نويسندگان امپراطوري، مطالب بسيار کمي، بر آنچه کاتون گفته بود، افزودند. در اينجا اين سؤال پيش مي آيد که روميها و شاگردان شهرستاني آنها براي حل مسائلي که پيش مي آمد مثلاً براي بکار بستن روش هائي که در سواحل مديترانه معمول بود و ناچار با آب و هوا و زمينهاي معيني سازش داشت، در سرزمين معتدل گل و يا انگليس که تحت تأثير اقيانوس اطلس بود، چگونه اقدام مي کردند و در چنين شرايط از ويلاهاي خود چگونه به صورت علمي استفاده مي کردند.
مذاهب، از تسهيلاتي که امپراطوري براي ايجاد روابط و انتقال اطلاعات فراهم ساخته بود به خوبي بهره مند شدند. غلامان، پيشه وران، سربازان و بازرگانان، آداب مذهبي مشرق را تا دور افتاده ترين مرزهاي دنياي رم انتشار مي دادند. ميزهاي مخصوص قرباني، که در قرارگاههاي مرزي اکس و ژرماني به ايزيس ربة النوع مصري و ميترا خداي ايراني نياز شده و آثار آن به دست آمده مؤيد اين موضوع است.
در ميان مذاهب و رسومي که در آن ايام انتشار يافت تنها مذهب يهود و مذهب مسيح مقام مهم و پايداري در دنيا به دست آوردند. مذهب يهود به اين علت که جنبه ملي فوق العاده اي داشت فقط پيرواني را مي پذيرفت که از پدر و مادر کليمي به دنيا آمده بودند. ولي مسيحيت، برعکس از يک ايدئولوژي بين المللي طرفداري مي کرد که سيستم اقتصادي آن زمان از دير باز طالب آن بود.
مسيحيان در آغاز يک فرقه کوچکي از يهود بودند و افراد آن، عيسي را طبق روايات کتب عهد عتيق و عهد جديد، مسيح موعود مي دانستند و انتظار داشتند که او حکومت خدا را در روي زمين برقرار کند. ولي مذهب عشق که از طرف عيسي تبليغ مي شد و دستور زندگي خود او بود، و عده ي نجات و مسأله ي معاد و محشر تأثير عميقي در توسعه ي اين مذهب داشت. پس از مسافرت هاي سن پول، پيروان زيادي به خصوص از ميان غلامان و رنجبران، به اين مذهب گرويدند. چون خداي عيسويان، جز خود خداي ديگري نمي شناخت، پيروان او مورد آزار حکومتي که به همه مذاهب آزادي مي داد - به اين شرط که نسبت به امپراطور که به مقام خدائي رسيده بود وفادار بمانند - قرار مي گرفتند. عشق و علاقه شديد مسيحيان به خدا موجب شد که پيروان عيسي با شهامت تن به بلا داده براي دفاع از هدف مقدس خود به درجه شهادت نائل گردند. سرانجام توانستند آزادانه به اجراي مراسم مذهبي بپردازند و حتي دولت که براي نگاهداري قدرت متزلزل خود محتاج به تکيه گاهي معنوي و روحاني بود به طرفداري از آنها برخاست.
مذهب مسيح به تدريج صاحب کتاب مقدس و داراي پيشوايان، و اصول عقايد حکمتي متعددي شد براي پيروان اوليه هيچ نوع سازمان، تشريفات پيچيده و تعبيرات فلسفي وجود نداشت و مسيح را در ميان خود حاضر و ناظر مي دانستند منتهي چون بازگشت او به طول انجاميد ناچار ايجاد تشکيلاتي لازم بود تا پيشوايان بتوانند برادران ديني را گرد هم جمع آورده به راهنمائي و رهبري آنها و همچنين به هدايت کفار بپردازند. در اين موقع، کليسا به تقليد از دستگاه اداري امپراطوري، به طبقه بندي درجات و مقام هاي روحاني دست زد. خاطرات زندگي عيسي و گفته هاي او، که به وسيله حواريون با اضافاتي تکميل شده بود به صورت کتاب عهد جديد تدوين يافت و مجموعه احکام يهود در مقدمه ي آن قرار گرفت. به اين ترتيب مبلغين مذهبي کتاب مقدسي در اختيار داشتند که مي توانستند آن را در مقابل کتب مذهبي يهود، زرتشتي و پيروان اورفه عرضه کنند.
پيشوايان کليسا، براي بيان و دفاع عقايد خود در برابر عمال دولتي و طبقات متوسط، مجبور شدند مسائل هيجان انگيز و تألم آور تجربه ي مذهبي را به صورت استدلال تحليلي تنظيم کنند. براي اين کار مجموعه اصطلاحات فني فلاسفه يونان، به خصوص منطق ارسطو را مورد استفاده قرار دادند و حتي با کساني که مخاطب قرار مي گرفتند به همان اصول و اصطلاحاتي که مأنوس آنها بود سخن مي گفتند. اين وظيفه حساس ناچار موجب مشاجراتي شد که پيروان کليسا را به فرقه هاي متعدد تقسيم کرد و به محض آنکه تحقيقي در آزار و شکنجه عيسويان حاصل گشت هر يک از فرقه ها ديگري را به بدعت و بي ديني متهم مي ساخت. در همين اثنا مطالبي از مذهب يهود و عقايد افلاطونيان جديد و منابع مختلف ديگر به عاريت گرفته شد و تغييرات مختصري در افکار عيسويت پديد آمد.
تشريفات مذهبي، به وسيله آداب و رسومي که از اسرار و همچنين از مراسم تاجگذاري پادشاهان روحاني به عاريت گرفته شده بود، با شکوه تر شد. براي جلب پيروان جديد، نياکان و اسلاف آنها را در دوره ي نئولي تيک، در شمار قهرمانان، اشخاص مقدس، شهدا و ربة النوع ها محسوب داشتند. مجازات ها و کيفرهاي منفي، که در تعاليم عيسي به صورت مضمر و ضمني بيان شده بود، در درجه اول اهميت قرار گرفتند. در مذهب عيسي، که مذهب عشق بود نيکوکاري بيش از ساير صفات انساني مورد توجه بوده ولي از لحاظ توصيف هراسناک دوزخ که محل گناهکاران است شباهت زيادي با عقايد مصريان، زرتشتيان، بودائيان و پيروان اورفه دارد.
نخستين افراد عيسوي، که چشم اميدشان متوجه ملکوت سموات و زندگي جاويد بود نظم اجتماعي را به همان صورت که بود، البته در صورتي که مخالفتي با اجراي تکاليف ديني آنها نشان نمي داد، محترم مي شمردند و عقيده داشتند که در بهشت جاويد، اختلافي ميان غلام و آزاد وجود ندارد منتهي چون بردگي يکي از سازمان هاي ثابت و سابقه دار اين دنيا است، يک فرد غلام بايد مطيع و فرمانبردار باشد.
عقيده ي مسيحيت درباره برادري بشر و دستوري که در اين مورد رعايت مي شد: « همسايه خود را مانند خود دوست بدار »، موجب فعاليتي کلي تر از وفاداري نسبت به قبيله يا مدينه و نيرومندتر از فلسفه رواقي ها يا قانون رم بود. مذهب جديد، مانند اديان قديم، مفهوم و معنائي به زندگاني توده ها که نمي توانستند از منابع امپراطوري و ثمرات علم بهره مند شوند، مي داد و زماني که ضعف و ناتواني سيستم اقتصادي، بي ثباتي آمال دنيوي را آشکار ساخت طبقات متوسط و عالي هم همين عقايد را پذيرفتند.
افزايش تعداد شهرها، تزييناتي که در آنها صورت مي گرفت و فعاليت مداوم بازرگاني، نويد خوشبختي و رفاه بي پاياني را مي داد منتهي، امپراطوري هنوز نتوانسته بود مشکل تضادهاي سيستم هلنيستي را حل کند. رم هنوز نه منابع تازه اي براي توليد پيدا کرده و منابعي را که در اختيار داشت به وضع محسوسي توسعه داده بود. در وضع صنعت نيز تغييري حاصل نشد. « از گودالي که ميان کارگاه و کارخانه، وجود داشت هنوز نگذشته و از ماشين بعنوان وسيله اي براي توليد اساسي استفاده نمي شد. »
هماهنگي در توليد توسعه يافت و ما به طور مثال صنعت سفالگري در شهر آرزو (19) ( در توسکان ) که سازماني به اين شرح داشت ذکر مي کنيم: از بيست و پنج سفال سازي که در آغاز دوره ي ميلادي در اين شهر وجود داشت دو تاي آنها داراي سي هنرمند بود که کارهاي خود را امضا مي کردند، در ده کارگاه ده تا چهارده هنرمند مشغول کار بود و فقط تعداد هنرمندان شش کارگاه از هفت تا ده تجاوز نمي کرد. بزرگترين اين مؤسسات در حدود يکصد غلام براي کارهاي ساده در اختيار داشت و در کارهاي نساجي چنانکه مي گويند، در پومپي کارگاهي با بيست و پنج بافنده داير بود.
از اين تمرکز صنعتي نبايد نتيجه گرفت که تعداد کارگران متخصص اين کارگاهها بيشتر از کارگران آتن و کرنت بود و يا آنکه ماشيني کردن صنايع توسعه بيشتري داشت. همچنين تعداد آسياهاي آبي در قرن اول ميلادي کمتر از آسياهاي آبي در قرن اول پيش از ميلاد بود. آداب و سنت هاي اشرافي که ميراث جمهوري محسوب مي شد فعاليت هاي صنعتي را متزلزل مي کرد و سناتورها به موجب قانون حق مداخله در اين امور نداشتند. فقط بازرگاني و بخصوص فلاحت، بيش از آنچه در يونان کلاسيک معمول بود، از کارهاي آبرومند به شمار مي رفت. صنعت مخصوص غلامان و اسيران آزاد و افراد طبقات پست بود و کساني که از اين راه ثروتي به هم مي زدند منافع خود را به سرعت در راه تهيه املاک مصرف مي کردند و پترون (20) در هجونامه ي معروف خود زندگي يکي از اين غلامان آزاد به نام تريمالکيون (21) را به خوبي توصيف کرده است. همچنين گاهي سرمايه داراني که کارهاي بزرگ صنعتي را به عهده مي گرفتند، اداره ي آن را به عهده غلامان آزاد مي گذاشتند.
در شهر پومپي که داراي سي هزار جمعيت بود چهل نانوائي کوچک وجود داشت که هر يک آسيائي مخصوص به خود داشتند و همچنين در حدود بيست دکان تهيه ماهوت داير بود. لزو (22) شهر کوچک جنوب فرانسه در سال 70 ميلادي داراي هفت کارگاه سفالگري بود و جانشين آرزو، در بازارهاي غربي شد.
دولتمندي امپراطوري در آغاز کار نتيجه گسترش تمدن و وقفه اي بود که در جنگهاي دائمي حاصل شد. منتهي اين گسترش تمدن شهري نتيجه رواج سيستمي بود که منابع سرزمين هاي متصرفي را به اختيار اقليتي از سرمايه داران و معامله گران مي گذاشت. گسترش بازارها سطحي و قدرت خريد کم بود و فقط طبقات متوسط و عالي و همچنين سپاهي ها مي توانستند، مانند دوره ي هلنيستي، محصولات مرغوب را خريداري کنند.
در وضع روستائيان شهرستانها، نه تنها بهبودي بروز نکرد، بلکه بدتر شد. چنانکه در مصر، تيبر (23) حق اعتصاب را به وسيله لغو مصونيت معابد، ممنوع ساخت. در کشورهاي سلتي، مانند بريتانياي کبير، بوميان هميشه تهي دست و فقير بودند و روش هائي که آنها در زراعت به کار مي بردند موجب هيچ نوع پيشرفتي نگرديد.
در صنعت، رقابت نيروي کار غلامان مانع افزايش دستمزد پيشه وران و کارگران بود. در رم، نسبت پيشه وران به اين شرح بود: مردان آزاد 27 درصد، اسراي آزاد شده 66 درصد، غلام 7 درصد و در بقيه ايتاليا اين نسبت به ترتيب چنين بود 46 درصد، 52 درصد و 2 درصد. چون اين نسبت از روي سنگ مزارها تهيه شده و بسياري از غلامان از داشتن مقبره محروم بودند بنابراين نمي توان اطلاع دقيقي از نسبت افراد کارگر در بين طبقات مختلف اجتماعي به دست آورد. با اين حال، حتي در يک کارخانه آجرپزي، آجرها به نام بيست و دو غلام آزاد شده، پنجاه و دو غلام، بيست و دو کارگر که مقام اجتماعي آنها به درستي تعيين نشده، علامت گذاري شده و چنانکه مي دانيم، از يکصد و سي و دو کارگري که نامشان در سفالگري هاي شهر آرزو شناخته شده يکصد و بيست و سه تن غلام بوده اند. ولي دليلي در دست نيست که در فرانسه و دره ي رَن (24) از غلامان، در صنعت سفال سازي استفاده شده باشد. در کتيبه هائي که از ديژن به دست آمده از نجار و آهنگر با عنوان « تحت الحمايه (25) » ياد شده است و عنوان غلام نداشته اند.
غلامان مسلماً حق داشتند که از درآمد خود پس اندازي داشته باشند. عده اي از غلام ها به کارهاي مهم گماشته مي شدند. حتي پاره اي از آنها در دوره ي سزار به مقام وزارت نيز رسيدند ولي با تمام اين احوال، سهمي که کارگر از محصول کار خود به دست مي آورد بسيار کم بود.
سطح زندگي خيلي پائين بود؛ مردم قديم، اگر در ناز و نعمت به سر نمي بردند، احتياجات کمي داشتند. و غذاي آنها، زيتون، انجير، گوشت و شراب بود و در اطاقهاي کوچکي که به وسيله منقل گرم مي شد و چراغ هاي روغني آنها را روشن مي کرد زندگي مي کردند و اغلب از اين وضع زندگي راضي بودند.
به اين ترتيب بازار داخلي به همان صورت که در دنياي هلنيستي ديديم محدود بود و توسعه ي آن ديگر امکان نداشت و به طوري که مي دانيم در سال 150 ميلادي حدود فعاليت آن به مرزهاي دنياي متمدن رسيده بود. در اين موقع اقتصاد عقب نشيني کرد و يا به عبارت ديگر به سوي خود بازگشت و چون هیچ هرج و مرج سياسي موجب پنهان ماندن اين مشکلات نشد، آشکارا و به خوبي مي توان نتايج تضادهائي که از سال 450 پيش از ميلاد در سيستم اقتصادي وجود داشت مطالعه کرد.
در آغاز، سايه هائي از اين تضادها در دورنماي برجسته و با شکوه رفاهي که در قرن اول ميلادي ظهور کرده بود، به چشم مي خورد. صنايع به جاي آنکه محصولاتي به خارج صادر کنند خود جلاي وطن کردند. تا سال 25 ميلادي زيباترين سفال هائي که در مغرب مورد استفاده بود از آرزو صادر مي شد. سپس اين صنعت خود به مهاجرت پرداخت و کارگاههائي در جنوب گل، در شمال و در ژرماني و بالاخره در بريتانياي کبير ايجاد شد. وضع صنعت شيشه نيز به همين منوال بود.
نتيجه اين وضع محدود شدن تجارت کالاهاي ارزان و مورد مصرف عموم، ميان شهرستان ها بود. هر شهرستان به صورت يک واحد اقتصادي که تا حد امکان مواد مورد نياز را خود تهيه مي کرد، درآمد. در اين مورد بايد متوجه بود که اين تحول بيش از مسأله ي وطن پرستي نتيجه ي کمي وسايل ارتباط بود. با وجود راههاي خوب رومي، نرخ حمل کالاهاي سنگين بسيار گران بود و رم همه چيز را از شهرستانها وارد مي کرد و کرايه ها را، از پولي که به عنوان ماليات از شهرستان ها مي گرفت، مي پرداخت.
تغيير و تحولي که در وضع مزارع اجاره اي سرمايه دار پديد آمد و آنها را به صورت « خانواده اي » درآورد بسيار مهمتر بود. اين مزارع، به همان وضعي که سابق در مشرق معمول بود، نيازمنديهاي ساکنين ده و مزرعه را به وسيله خود افراد رفع مي کردند. در زمان کاتون، اجاره دار، براي تعميرات بالنسبه مهم، آهنگر را به ده مي خواست، لباس خود و همچنين آجر و يا لوازم فلزي را از شهر مي خريد. در زمان اگوست فقط املاک بزرگ پيشه وراني داشتند. ولي در دوره ي پلين (26) در هر ده و مزرعه عده اي نساج، آهنگر، نجار و کارگران ديگر زندگي مي کردند.
چندي بعد، دهات سرمايه دار، که به وسيله عده اي غلام اداره مي شد و محصول آن به فروش مي رسيد، تبديل به املاکي شد که اجاره داران به بهره برداري از آن مي پرداختند و اين اشخاص فقط به کشت هائي که براي تهيه ارزاق بود مبادرت مي کردند. ويلاها به صورت قصرهائي که در قرون وسطي در اروپا معمول شد درآمدند. غلامان که در گذشته کار کشاورزي را به عهده داشتند و چوپانان، جاي خود را به اجاره داراني دادند که براي تهيه بذر و وسايل کار مورد نياز به مالک رجوع مي کردند و معمولاً سهم ارباب را به جنس مي پرداختند. اين سيستم موجب ثروتمندي بورژوازي از راه زراعت شد چون مالکان ديگر در املاک خود زندگي نمي کردند. اين وضع، بدون شک، بازگشت به اقتصاد شرقي در عصر مفرغ و حتي سيستم معمول در دوره ي نئولي تيک که هر خانواده، خود معاش خويش را تأمين مي کرد بود.
اجاره دار قديم براي رفع نيازمنديهاي خانواده و غلامان خود به اميد صنعت شهري بود و حال آنکه مالک جديد در املاک خود، آهنگر، سفالگر، کوره ي آجرپزي داشت که به وسيله غلامان و رعاياي کم درآمد که مجبور به بيگاري بودند اداره مي شد و فقط کالاهاي تجملي از قبيل شيشه هاي کوچک رنگي ( براي گردن بند ) و اشياء خارجي را از شهر تهيه مي کردند.
اين تحول موجب تنزل صنعت شهري و فقر شهرهائي که سابقاً آسايش و رفاهي داشتند گرديد. حتي از وسعت اين شهرها هم کاسته شد. اوتون (27) که روزگاري تا دويست هکتار مساحت داشت در سال 275 مساحت آن به ده هکتار رسيد. از سال 300 به بعد، در گل، شهري که وسعت آن بيش از بيست و چهار هکتار باشد ديده نمي شد. مساحت بر دو به بيست و دو هکتار و پنجاه و نانت وروآن (28) و تروي (29) به دوازده هکتار و پنجاه رسيده بود. همين وضع در بريتانياي کبير هم پيش آمد و مايه تهي دستي خرده بورژوازي که خود در گذشته به وسيله بهره برداري از توليد کنندگان غلات، ثروتي به هم زده بود، گرديد.
به عقيده ي روستوتزف، « پيشرفتهائي، که در دوره ي هلنيستي، در زمينه صنعتي انجام گرفت مربوط به افزايش تقاضاها بود. از سال 125، بازار معاملات به شهرها و شهرستانهاي امپراطوري محدود شد. آينده صنعت موکول به قدرت خريد آنها بود. بنابراين، اگر بورژوازي شهرها ثروتمند بود، طبقه کارگر و زحمتکش فقيرتر مي شد و آسايش مردم روستاها عملاً ترقي نمي کرد. در واقع، روزي که حدود اويکومنه (30) مورد تجاوز قرار گرفت بهره برداري از بازار داخلي و تعدي به حقوق طبقات پائين ضرورتر بود. منتهي اين امر تغيير وضع اجتماعي امپراطوري را ايجاب مي کرد. » ( کامبريج، تاريخ قديم، XIII، ص 252 ).
طبقه متوسط، در تلاش خود، براي افزايش تقاضا در ميان زحمتکشان و روستائيان، دچار شکست شد- چون راه بالا بردن قدرت خريد آنها را درک نکرده بود - و متوجه بازگشت خود - که روزي از مزاياي صلح رومي به خوبي بهره مند شد بود - به شرايط زندگي زحمتکشان گرديد. افراد خانواده هاي متوسط مانند نياکان خود در دوره ي هلنيستي، تعداد فرزندان خود را محدود کردند و تنها مالکان ثروتمند، که وضع اقتصاد دوره ي نئولي تيک را مورد تقليد قرار داده بودند از اين سرنوشت مصون ماندند.
در سال 250، تمام آثار رفاه و نيکبختي معدوم شده بود. شکست اقتصاد رومي به خوبي آشکار بود. در اواخر امپراطوري، نسبت چند درصدي نوزادان، در تمام طبقات کاهش يافت، تمدن کلاسيک، چه از نظر اقتصادي و چه در زمينه علمي، يکصد و پنجاه سال پيش از آنکه هجوم بربرها از آلمان موجب تجزيه امپراطوري گردد و اروپا را به يک دوره ي تنزل طولاني سوق دهد، از بين رفته بود.
در طي اين يکصد و پنجاه سال، آخرين امپراطوران روم، آخرين کوشش ها را براي نجات تمدن مبذول داشتند ولي نتيجه مطلوب به دست نيامد. اين امپراطوران، به روش معمول در مشرق، به رژيمي که همه کارها را تمرکز مي داد و به خطا سوسياليسم دولتي خوانده شده، توجه کردند، ولي اين رژيم، در واقع به ناسيونال سوسياليسم نزديکتر بود.
تنگدستي و فقر مالي امپراطوري و کاهش جمعيت در اطلاعات و معلومات سياسي تغييراتي پديد آورد. براي دفاع امپراطوري در مقابل ژرمن ها در شمال، قبايل بيابانگرد استپ ها در مشرق و جنوب فقط يک ارتش دائمي ضرورت داشت و مخارج تجهيز و نگاهداري اين قوا روز به روز سنگين تر مي شد و امپراطوران براي جبران تلفات انساني مجبور بودند به افراد مزدور متوسل شوند.
اداره و دريافت ماليات ها مستلزم سازماني پر خرج و پر طول و تفصيل بود. امپراطوران با اقدام به فعاليت هاي توليدي، از قبيل ايجاد جاده ها، مبالغ هنگفتي را بيهوده به مصرف رساندند. عدم تعادل بودجه، که در دوره ي گسترش از انظار پنهان مانده بود، به تدريج خودنمائي کرد.
نرون، نخستين امپراطوري بود که با مسأله تورم روبرو شد. خارج کردن طلا براي پرداخت بهاي وارداتي که از مشرق مي رسيد موجب تهي شدن خزانه گرديد جنگهاي داخلي قرن سوم ورشکستگي مملکت را به صورتي غيرقابل تحمل درآورد و ناچار به افزايش ماليات ها توسل جستند. بورژوازي شهرها، درست در موقعي که املاک بزرگ به رفع نيازمنديهاي خود در داخل قلمرو خويش پرداخته بودند، و در نتيجه موجب نقصان درآمد بورژواها شده بودند، نخستين قرباني اين تصميم بود.
خدمت در دستگاههاي کشوري و قضائي، که تا آن موقع هواخواه و داوطلب فراواني داشت در شمار مأموريت هاي اجباري و خانه برانداز قرار گرفت و مأموران محلي مسئول وصول ماليات از شهرهاي خود بودند و اگر در يکي از شهرها افراد اين مأموريت ها را نمي پذيرفتند، حکومت مرکزي خود مأموريتي انتخاب و به آنها تحميل مي کرد.
صنعت و بازرگاني نيز تابع مقررات سختي شد. اتحاديه هاي پيشه وران و بازرگانان که در اصل شرکت هاي آزادي بودند و به منظورهاي مذهبي و اجتماعي ايجاد شده بودند به صورت تشکيلاتي دولتي درآمدند و مجبور بودند چند ساعت کار و تعدادي کشتي در اختيار دولت بگذارند. براي اطمينان از حس جريان ادارات عمومي، مأمورين ضرابخانه، اسلحه سازي ها و کارگاههاي بافندگي دولتي، پست، ادارات آب و ساير خدمات عمومي وابسته به کار خود بودند و اغلب با آهن سرخ نشانه گذاري مي شدند و مجبور بودند با خانواده هاي همشأن خود وصلت کنند. قانون، حرفه و شغل هر کس را تعيين مي کرد. همه مشاغل که به شکل طبقات واقعي درآمده بودند با انضباط نظامي رهبري مي شدند و جهازگيران کشتي ها و گاريچي ها هم از اين حکم مستثني نبودند.
و به همين صورت بود که براي پايتخت و پاره اي از شهرهاي ممتاز شهرستانها تجهيزات و ارزاق مرتب و وسايل آسايش نسبي فراهم شد.
رم نهصد و پنجاه و شش دستگاه حمام عمومي داشت و در سال، يکصد و هفتاد و پنج روز نمايش هاي مجاني مي داد. از سال 300، آسياهاي آبي از تأسيسات عادي و معمولي پايتخت بود. نرخ ها و دستمزدها را مانند عصر مفرغ، قانون در سراسر امپراطوري تثبيت کرده بود و علت آن کمي کارگر بود.
بالنتيجه توليدکنندگان به حالت بردگي درآمدند. هنگامي که تيبر، حق اعتصاب را از دهقانان مصري سلب کرد، آنها هم دچار همين سرنوشت شدند چون ديگر، منبع درآمدي جز گدائي و راهزني نداشتند. سئوالاتي که معمولاً در قرن سوم از هاتف ها مي شد بسيار جالب و مربوط به همين مسائل بود، از اين قبيل: « آيا روزي من گدا خواهم شد؟ آيا بايد فرار کنم؟ آيا در حين فرار مرا دستگير خواهند کرد؟ ». از سال 300 همين سيستم در اروپا معمول شد در صورتي که در اصل اين اقدامات را براي مجبور کردن اجاره داران به پرداخت ماليات انجام مي دادند. قسطنطين، نخستين امپراطور عيسوي، مجازات هائي براي اجاره داراني که ملک خود را ترک مي گفتند در نظر گرفت. در سال 371 اين دستور از طرف والرين صادر شده بود « من، به رعايا و اجاره داران (Coloni) که به موجب مقام و رتبه خود از آغاز زندگي وابسته به زمين مي باشند اجازه نمي دهم که زمين خود را ترک کنند. اگر به چنين کاري دست زدند بايد آنها را برگردانده، غل و زنجير و مجازاتشان کنند ». کشاورزان و اجاره داران کم درآمد به صورت سرف درآمدند.
با اين حال مسأله تبعيض و فساد موجب شد که مالکان اراضي از سختگيريهاي اداري مصون بمانند. اين عده مجبور بودند تعدادي از روستائيان خود را به خدمات نظامي بفرستند ولي مالکان، اغلب موفق مي شدند رعاياي خود را از نظر مأموران وصول ماليات و ساير کارمندان مخفي سازند. رعاياي آزاد و کارگراني که هستي خود را از دست داده بودند بي پناه زمين داران بزرگ رفتند و تحت حمايت آنها درآمدند. اين تيولداران که استقلال اقتصادي داخلي داشتند به فکر تأمين استقلال سياسي افتادند. مقدمات تجزيه به دست آنها فراهم شد و در قرن پنجم به وسيله بربرها به حد کمال رسيد.
سرانجام، نخستين فرد مدني، يا رئيس دولت، صاحب اختيار و خدا ( Dominus ac deus ) شد و به اين ترتيب مفهوم و معنائي به حکومت مطلقه داد. فقط مسيحيت که معتقد به خداي يگانه بود و جنبه جهاني داشت و آزادي را محترم مي شمرد، يک چند مأمن و پناهي براي کساني که حکومت ناسيونال سوسياليست را نمي پذيرفتند محسوب مي شد. گرويدن قسطنطين به مذهب مسيح در حکم پيروزي آئين جديد بود و همچنين مي توان آن را پيروزي حکومت مطلقه محسوب داشت.
از اين پيش آمد، کليسا نه فقط براي اجراي اعمال مذهبي استفاده کرد بلکه ثروت سرشاري فراهم آورد و به نوبه خود حق شکنجه و آزار را هم به اختيار گرفت. کليسا، نظم جاري و معمول را تأييد کرد. امپراطور ديگر مالک مختار و خدا محسوب نمي شد بلکه امپراطوري مؤمن و مدافع مذهب بود. سلطنت او بر زمين توصيفي از قدرت کامله ي کلام الهي بود. در دربار مقدس قسطنطنيه، کليسا ابلاغ و اجراي احکام آسماني را به عهده داشت و ماليات هاي سالانه به نام « حقوق الهي » خوانده مي شد.
بشريت از عصر آهن، دوباره به عصر مفرغ بازگشته بود. در بيزانس اوضاع عمومي شباهت بيشتري با اوضاع و احوال بابل و اور داشت و از نظام زندگي آتن و اسکندريه اثر زيادي در آن ديده نمي شد. منتهي بازگشت به حکومت متمرکز و استبدادي به صورتي که در مشرق معمول بود نتوانست وحدت امپراطوري را نجات دهد. اقوام ژرمني، شهرستانهاي غربي را به تصرف درآوردند و رم را ويران کردند ( پايتخت از زمان سلطنت قسطنطين به بيزانس منتقل شده بود ) سيل هجوم بربرها، آثار خير و ارمغان هاي نفيس تمدن را که فقط مهد قديم آن بجا مانده بود، از بين برد: اين مهدقديم، يعني امپراطوري بيزانس، يادگار کم فروغي از شکوه و شوکت گذشته محسوب مي شد.
ليکن بيزانس غير از اور بود. سکنه آن که خيلي بيشتر از جمعيت اور بود، همه، افراد ذي حقوق دنيائي بسيار وسيع تر از دنيائي که حتي به خواب سومريها هم نمي آمد محسوب مي شدند ( گرچه از وسعت حدود آن از زمان اگوست کاسته شده بود ). از نيروي آب براي گردش آسياها که سابقاً به دست غلامان حرکت مي کرد، استفاده شد. امپراطور مؤمن و مدافع مذهب، ديگر مانند نارام سين، ملکوتي، قادر مطلق، خداي آگاده محسوب نمي شد. او خود را بنده و خدمتکار خدائي مي دانست که پدر همه ي افراد بشر بود. حکومت او جهاني بود و براي بسط نفوذ خود احتياجي به فتوحات نظامي نداشت.
سرمايه فرهنگي که در واقع در طول قرون فراهم آمده بود با سقوط امپراطوري رم از بين نرفت. بسياري از آثار هنري و پاره اي از دقت هاي علمي که از امتيازات ثروتمند ترين طبقات بود مسلماً از بين رفت ولي پيشرفتهاي حقيقي که در تماس با طبقات عامه پا بر جا و استوار شده بود، با آنکه مدتي از تحول و تکامل بازماند، به حيات خود ادامه داد.
به همين مناسبت زندگي شهري در مشرق مديترانه ادامه يافت. اصول فني و وسايل کار معمولاً همان اصول و وسايل دوره ي کلاسيک بود؛ از مزرعه ها، که با اصول علمي بهره برداري مي شدند محصول لازم براي فروش به دست مي آمد. مبادله ي جنس به جنس، اقتصاد نقدي را از بين نبرد و مسأله استقلال اقتصادي شهرها ( رفع نيازمنديها به وسيله افراد ساکن شهر ) اساس بازرگاني را بر هم نزد. متن هاي علمي و ادبي در اسکندريه و بيزانس نگاهداري شد و از آنها نسخه هائي تهيه گرديد. در بيمارستانهاي عمومي از طب يوناني و دعاي خير کليسا استفاده مي شد.
در شهرستانهائي که به تازگي از نعمت تمدن برخوردار شده بودند، سقوط امپراطوري عواقب وخيمتري داشت و با اين حال اروپا که به انقياد بربرها درآمده بود به اقتصاد عصر حجر عود نکرد، هرجا که شهرهاي نمونه ي مديترانه اي از بين رفت به جاي آن تنها قلاع و استحکامات بوجود نيامد. در اطراف کليساها و صومعه ها بناهائي نظير ساختمان هاي اطراف معابد ساخته شد. سکنه اين شهرها مي دانستند که در يک دره ي تنگ رسوبي زندگي نمي کنند بلکه در دنيائي وسيع و دايره اي شکل بسر مي برند. با وجود جدائي و دوري و با وجود بدي راهها و خطرهائي که در بين بود، مسافر و زائر و مبلغ ديني و بازرگان در سراسر خشکي ها سفر مي کردند. هنرها و اصول جديد باقي ماندند. بازماندگان شيشه گران شامي کارخانه هائي در نورماندي و دره ي رَن ساختند و همه جا حتي در انگليس هم به تهيه چرخهاي آبي پرداختند.
سقوط امپراطوري رم، که وارث سنت بزرگ تمدن بود، ظاهراً سير تاريخ را به طور قطع متوقف ساخت و کتاب ديگري لازم است تا جريان توسعه ي اصول فني و علوم جديد با وجود سيستم اقتصادي مخالفي، که آثاري از آن به چشم مي خورد، مطالعه شود.
در محيط بي حاصل و نامساعد حکومت روحاني بيزانس و اسکنداريه هيچ گونه پيشرفتي ديده نمي شد. بيداري و نهضت، در ايران ساساني، در دانشگاه جندي شاپور (580-530 ) صورت گرفت، سپس در زمان زمامداري خلفاي بغداد ( 900-750 ) يعني هنگامي که اسلام، قسمت بزرگي از دنيا را تحت لواي واحدي درآورد، دوره تازه اي از آرامش و پيشرفت شروع شد. قبل از آنکه رواج عقايد تسنن ( 1106 ) تحقيقات مستقل اسلامي را محکوم کند شيره درخت قديمي که به وسيله سهم عرب تقويت يافته بود از راه ولايات عرب نشين اسپانيا و سيسيل به اروپا رسيده بود.
البته همه ي دانشمندان و کهنه و بازرگانان در نتيجه ي حملات بربرها از ميان نرفتند. کليسا در عين نگاهداري عقايد و شرايع مذهب مسيح، خط، حساب اعداد، تقسيم قراردادي زمان، استفاده از محصولات خارجي، شيشه، آثار هنري کلاسيک و معماري رومي، توجه به سفرهاي دوردست و خاطره هائي از طب نظري و مسائل علمي را حفظ مي کرد.
اقتصاد روستائي اروپا بر اساس زراعت مواد غذائي که به دست سرف ها انجام مي گرفت، پي ريزي شد. البته قحطي هائي محلي، که جلوگيري از آن بوسيله توزيع مازاد، مقدور نبود، بروز کرد. در املاک فئودال، کشت محصولاتي که با منطقه معتدله، سازگار بود انجام گرفت؛ رواج مسأله بردگي ( سرواژ ) از برزگران نيمه بيابانگرد، کشاورزان ثابت بوجود آورد. و آسياهاي آبي اربابي سرمشق بهره برداري حقيقي از ثروت هاي قاره اروپا شد.
پيشرفتي که در تمدن حاصل شد امري مسلم و قطعي است و البته پيوسته و مستمر نمي باشد منتهي اگر منحني اين پيشرفت مانند اره، داراي دندانه ها و متضمن پستي و بلندي هائي است آنچه قطعي به نظر مي رسد اين است که هميشه ميل به بالا دارد. تاريخ و باستان شناسي هم مؤيد اين موضوع مي باشد: اين پيشرفت، در پست ترين نقطه امروزي در سطحي بالاتر از ارتفاع ديروز قرار دارد و هر بلندي و قله ي تازه اي، از ميزان ارتفاع سابق تجاور مي کند.
پينوشتها:
1- Heichelheim
2- Rhin
3- Timgad
4- Caerwent
5- Herculanum
6- Autun
7- La Tène
8- Colchester
9- Rhin
10- Petra
11- Doura-Europos
12- éArsino
13- Bérénice
14- Hippale
15- Rhin
16- La Tène
17- Pline
18- Sénèque
19- Arezzo
20- Pétrone
21- Trimalchion
22- Lézous
23- Tibère
24- Rhin
25- Client
26- Pline
27- Autun
28- Rouen
29- Troyes
30- Oikoumene
چایلد، گوردون؛ (1385)، سیر تاریخ، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}